loading...
كانون عاشقان واقعي
سيمين بازدید : 97 چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

مادری تمام وقت بودن، یکی از مشاغل با حقوق بالاست که حقوقش عشقی خالص و ناب است.
با سرعت هر چه تمامتر به روز مادر نزدیک می شویم روزی که گل ها می شکفند . همان طور که شکفتن گلها را جشن می گیریم نباید از مهم ترین جشن برای مادرانی که ما را به دنیا آورده اند را فراموش کنیم . بدون حضور مادرها ما نمی توانستیم پا بر این دنیا نهیم و از نعمت زندگی لذت بریم . این موجودات دوست داشتنی مادران ما هستند و برای ۹ ماه ما را در بدن خودشان حمل کرده اند و حتی وقتی هم که بزرگ می شویم باز هم مراقب ما هستند . برای روز مادر امسال ۱۰ جمله و نقل قول برتر درباره مادر ، فداکاری و دلبستگی هایشان نسبت به فرزندان را مرور می کنیم .


۱ – هنری وارد بیچر ( Henry Ward Beecher )
قلب مادر کلاس درس فرزند است . در حقیقت قلب مادر مملو از عشق و نگرانی نسبت به فرزندش می باشد . مادر هر چیزی را که به فرزندش یاد می دهد برگرفته از دلش می باشد که مملو از خردی است که حاصل تجربیات وی در زندگیست .

۲ – ضرب المثل یهودیان
هر آنچه را کودک نمی تواند بگوید مادر می فهمد
این ضرب المثل کاملاً درست است ، یک مادر اگر برای فرزندش اتفاقی بیافتد یا اینکه حالش خوب نباشد کاملا متوجه می شود، چرا که مادرها حسی به نام غریزه مادری دارند که خدواند در وجودشان قرار داده است . مادرها احساسات و افکار فرزندانشان را می دانند
.

۳ – دی ویت تالمیگ De Witt Talmage 
مادر ساحلی است که ما همه آسیبها و نگرانی هایمان را در آن به جا می گذاریم . اکثر بچه ها حتی نوجوانان می توانند بی پرده و رک و راست همه رازها و ترسهایشان را برای مادرشان بازگو کنند . مادر دلی برای شنیدن  و فهمیدن و عشقی بدون شرط دارد .

۴ – پیتر دی ریس Peter De Vries 
نقش مادری به دنیا آوردن بچه ها ست . عشق مادری اندازه گرفتنی نیست و همه چیز را تحمل می کند .  هیچ کس در دنیا نمی تواند جای مادر را بگیرد . مادرها نقشی بسیار مهم در زندگی بچه ها در ایفای الگوی جاودانه مادریشان دارند .

۵ – ماریون سی گرتی  Marion C Garretty
عشق مادری انرژی است که انسان را قادر به تحقق غیر ممکن ها می سازد .  بله درست است پیوند قوی و توانی وجود دارد که یک مادر می تواند کاری کند که هیچ کس انتظار انجام آن را ندارد . حمل ، به دنیا آوردن و نگهداری یک کودک کار آسانی نیست . فداکاریهایی که یک مادر در مراقبت از بچه هایش می کند ورای توانایی ها و قابلیتهای اوست که کاملاً حیرت آور است .  به همین دلیل است که در زندگیمان لقب زنان برتر و مادران برتر  را به آنها می دهیم .

۶ – میلدرد بی ورمونت  Mildred B Vermont  
مادری تمام وقت بودن، یکی از مشاغل با حقوق بالاست که حقوقش عشقی خالص و ناب است. بله مادرها برای این شغل تمام وقت، پولی دریافت نمی کنند ، شغلی که ساعات کاریش بیش از ۸ ساعت و حتی بیش از ۲۴ ساعت است و این معنایی جز عشقی که آنها نسبت به بچه هایشان دارند ندارد، عشقی ناب و خالص

۷ – ضرب المثلی چینی
در تمام دنیا تنها یک کودک زیبا وجود دارد که هر مادری دارد . مادر ها حس زیبایی دارند که نقش شان در نگهداری و آوردن یک کودک زیبا به این دنیا را قبلاً انجام داده اند .

۸ – هووارد جانسون Howard Jonson 
M : میلونها چیزی است که او به من داده است
O : فقط اوست که من را بزرگ کرده است.
T : اشکهایی که او برای نجات من ریخته است .
H : قلب خالص ترین طلا
E : چشمانی با برق عشق
R : حق ، حقی که او همیشه بر گردن ما خواهد داشت .
با چیدن این حروف در کمار هم کلمه ای درست می شود به نام مادر که به معنای دنیای من می باشد . براستی که مادر توصیف کننده همه چیز این دنیاست .

۹ – سارا مالین  Sarah Malin
هر زمان که به آغوشی نیاز دارم آغوشت به روی من باز است . زمانهایی را که به وجود یک دوست نیاز دارم دلت می فهمد . زمانی که به آموختن درسی نیاز دارم چشمان بخشنده ات حالتی سختگیرانه و جدی به خود می گیرند . قدرت و عشق تو مرا هدایت کرده و بال پرواز من بوده است . مادرها در هر زمانی  و هر مکانی  و  هر شرایطی که فرزندانشان به وجود شان نیاز دارند حاضرند حتی زمانهایی که اصلاً فرزندان دوست داشتنی نیستند .

۱۰ – تلمود  The Telmud  
از آن جایی که خدا نمی توانست در همه جا حاضر باشد مادران را آفرید . مادران همواره حاضرند تا ما را راهنمایی کنند و به  حرفها و درد دلهای ما گوش جان بسپارند . آنها هدیه خداوندی به ما انسانها هستند . آنها بدون توجه به شرایط، عشق و حمایت و درکشان را به ما می دهند .

سيمين بازدید : 137 دوشنبه 19 فروردین 1392 نظرات (1)

بعضی ها اینجوری هستند،بعضی ها اون جوری
بعضیها شعرشان سپید است، دلشان سیاه
بعضیها شعرشان کهنه است، فکرشان نو
بعضیها شعرشان نو است، فکرشان
کهنه
بعضیها یک عمر زندگی میکنند برای رسیدن به زندگی
بعضیها زمینها را از خدا مجانی میگیرند و به بندگان خدا گران میفروشند


بعضیها حمال کتابند
بعضیها بقال کتابند
بعضیها انباردارکتابند
بعضیها کلکسیونر کتابند
بعضیها قیمتشان به لباسشان است، بعضی به کیفشان و بعضی به کارشان
بعضیها اصلا‏ قیمتی ندارند
بعضیها به درد آلبوم میخورند
بعضیها را باید قاب گرفت
بعضیها را باید بایگانی کرد
بعضیها را باید به آب انداخت
www.3ali3.com
بعضیها هزار لایه دارند
بعضیها ارزششان به حساب بانکیشان است
بعضیها همرنگ جماعت میشوند ولی همفکر جماعت نه
بعضیها را همیشه در بانکها میبینی یا در بنگاهها
بعضیها در حسرت پول همیشه مریضند
بعضیها برای حفظ پول همیشه بیخوابند
بعضیها برای دیدن پول همیشه میخوابند
بعضیها برای پول همه کاره میشوند
بعضیها نان نامشان را میخورند
بعضیها نان جوانیشان را میخورند
بعضیها نان موی سفیدشان را میخورند
بعضیها نان پدرانشان را میخورند
بعضیها نان خشک و خالی میخورند
بعضیها اصلا نان نمیخورند
بعضیها با گلها صحبت میکنند
بعضیها با ستارهها رابطه دارند
بعضی ها صدای آب را ترجمه میکنند
بعضی ها صدای ملائک را میشنوند
بعضی ها صدای دل خود را هم نمیشنوند
بعضی ها حتی زحمت فکرکردن را به خود نمیدهند
بعضی ها در تلاشند که بیتفاوت باشند
بعضی ها فکر میکنند چون صدایشان از بقیه بلندتر است، حق با آنهاست
بعضی ها فکر میکنند وقتی بلندتر حرف بزنند، حق با آنهاست
بعضی ها برای سیگار کشیدنشان همه جا را ملک خصوصی خود میدانند
بعضی ها فکر میکنند پول مغز میآورد و بی پولی بی مغزی
بعضی ها برای رسیدن به زندگی راحت، عمری زجر میکشند
بعضی ها ابتذال را با
روشنفکری اشتباه میگیرند
بعضی از شاعران برای ماندگار شدن چه زجرها که نمیکشند
بعضی ها یک درجه تند زندگی میکنند، بعضیها یک درجه کند
هیچکس بیدرجه نیست
بعضی ها حتی در تابستان هم سرما میخورند
بعضی ها در تمام زندگیشان نقش بازی میکنند
بعضی از آدمها فاصله پیوندشان مانند پل است، بعضی مانند طناب و بعضی مانند نخ
بعضی ها دنیایشان به اندازه یک محله است، بعضی به اندازه یک شهر
بعضی به اندازه کرة زمین و بعضی به وسعت کل هستی
بعضی ها به پز میگویند پرستیژ
بعضی ها خیلی جورهای
مختلف هستند
شما چطور؟ آیا شما هم از این بعضی ها هستید ؟

سيمين بازدید : 106 دوشنبه 19 فروردین 1392 نظرات (0)

معمولا چگونه عطسه می‌کنید؛ بلند یا کوتاه؟ تا به حال فکر کرده‌اید که شاید همین مدل عطسه کردن می‌تواند بسیاری از ویژگی‌های شخصیتی شما را نشان دهد. «پاتی‌وود» یکی از برترین متخصصان زبان بدن جزییات جالبی در مورد نحوه عطسه کردن اظهار کرده‌است. او معتقد است شخصیت هر فرد از نحوه عطسه کردن او قابل کشف است. این متخصص برای اثبات این نظریه خود مطالعه‌ای را انجام داد؛ مطالعه‌ای که در آن ۵۴۷ فرد داوطلب شرکت کردند و نتایج آن نشان داد، شخصیت‌های مختلف به شکل‌های مختلفی عطسه می‌کنند.

دکتر پاتی وود که این پژوهش را انجام داده، می‌گوید؛ ۴نوع مختلف عطسه کردن وجود دارد و عطسه افراد مطابق با شخصیت‌های آنهاست. بنا به گفته دکتر فردریک لیتل پرفسور دانشگاه بوستون یک الگوی ذاتی برای روش عطسه کردن انسان‌ها وجود دارد که به احتمال زیاد ژنتیک و موروثی است بنابراین خیلی هم بعید نیست که عطسه کردن وابسته به شخصیت فرد باشد.

آرام‌های محبوب

ترجیح می‌دهید تک عطسه کنید و هنگام عطسه رویتان را از دیگران برگردانید تا مبادا باعث آزار آنها شوید

خیلی ملایم عطسه می‌کنید

گرم و دوست‌داشتنی هستید: شما شخصیتی گرم و دوست‌داشتنی دارید و سعی می‌کنید با همه در حالت صلح باشید تا آرامش‌تان به هم نخورد. مهم‌ترین چیز در زندگی شما ارتباطاتی است که با اطرافیانتان دارید.

.
از بحث و جدل بیزارید:   از بحث و جدل بیزارید و حاضرید هر کاری بکنید که با اطرافیان دچار تضاد نشوید، زیرا ارتباط را دوست دارید، حتی بعضی اوقات حاضرید از حق خود بگذرید، هیچ چیزی نگویید و خواسته‌های شخصی‌تان را مطرح نکنید تا همچنان آرامش را حفظ کنید.

.
شخصیت وابسته‌ای دارید: بسیار وفادارید و همیشه آرام هستید البته شخصیت وابسته‌ای دارید و کمی پیشرو بودن برایتان سخت است. همه اطرافیانتان می‌گویند شما شنونده خوبی هستید با این حال گاهی فکر می‌کنید که از همه جدا افتاده‌اید و احساس بیگانگی دارید. به همه کمک می‌کنید، شخصیت حمایت‌گری دارید و بیشتر اوقات خیلی خوب اطرافیان را تغذیه می‌کنید.

.
اهل قیل و قال نیستید: این گروه در حوزه کاری آرام هستند و ممکن است تاثیر چندانی در جمع نداشته باشند ولی همین منش آرام آنها باعث می‌شود همگان آنها را دوست داشته باشند. در حوزه اجتماعی نیز پرهیز از تجمع و قیل و قال‌های روزانه شعار اصلی آنان است ولی در این بین انجام دادن کارها و وظایف اصلی که برعهده آنهاست به هیچ وجه فراموش نمی‌شود.

.
فرمانده‌های پرانرژی

معمولا جوری عطسه می‌کنید که جلب توجه می‌شود، مثلا بلند یا چند تا پشت هم

افرادی که بلند عطسه می‌کنند

روی همه تاثیر می‌گذارید: شما یک رهبر کاریزماتیک هستید یعنی اطرافیانتان از صمیم قلب دوست دارند فرمان‌های شما را اجرا کنند. در واقع شما آنقدر می‌توانید روی دیگران تاثیر بگذارید که به طور ناخودآگاه، آنها همان‌طور برخورد می‌کنند که شما دوست دارید. از طرف دیگر به شدت شخصیتی خلاق دارید و همیشه ذهنتان پر از ایده‌های ناب و غیرتکراری است.

.
به همه انگیزه می‌دهید: اطرافیان شما را به عنوان یک فرد با بصیرت می‌شناسند کسی که پر از الهام است و می‌تواند انگیزه بخش دیگران باشد زیرا آنقدر پر از فکر‌های تازه و انرژی است که هر کسی را به فعالیت ترغیب می‌کند.

.
رابطه‌ها برایتان مهم است: به رابطه‌هایتان اهمیت زیادی می‌دهید و سعی می‌کنید همیشه آنها را به عنوان یک بخش مهم از زندگی خود حفظ کنید، از آشنایی با افراد جدید استقبال می‌کنید و همیشه به دنبال فرصت‌های نو می‌گردید، برایتان مهم است که زندگی‌تان حالت تکراری پیدا نکند.

.
خوش‌بین هستید: در زندگی خوش‌بین هستید و خیلی اوقات تصمیم می‌گیرید کاری را شروع کنید که خیلی‌ها انجام آن را درست نمی‌دانند، زیرا به هر صورت یک کار جدید می‌تواند در زندگی یکنواخت شما تغییراتی به وجود آورد، اما کسی نمی‌تواند شما را ترغیب به انجام چنین کارهایی کند.

.
وقتی خوشحالید همه می‌فهمند: از آن دسته آدم‌هایی هستید که تمام احساساتشان در چهره‌شان نمایان است و همه می‌توانند بفهمند که خوشحالید یا ناراحت ، متعجب‌ هستید یا هیجان‌زده یا… شما روراست هستید و همه می‌توانند به راحتی به شما اعتماد کنند.

.
از حرف زدن لذت می‌برید: خیلی شمرده و با مهارت صحبت می‌کنید و از ارتباط و حرف زدن لذت می‌برید حتی اگر این حرف زدن پشت تلفن باشد یا بر سر میز غذا یا بیرون از خانه در محیط‌های عمومی.

محافظه‌کاران تنها و قانونگرا

هنگام عطسه، بیشتر از دیگر گروه‌ها جلوی دهان خود را می‌گیرید

جلوی عطسه خود را می‌گیرید

دقیق و محتاطید: شما فرد دقیق و محتاطی هستید، از آن دسته از افرادی که همیشه سعی می‌کنند قبل از اینکه سخنی به زبان بیاورند خوب فکر می‌کنند تا مبادا پشیمان شوند یا حرفی بزنند که حساب شده نباشد.به همه جزئیات توجه می‌کنید، حواستان را جمع می‌کنید و می‌توانید اشتباهات کوچک دیگران را پیدا کنید و به‌راحتی مچشان را بگیرید. البته همیشه این شانس را ندارید که بتوانید همه چیز را درست و اشتباهات را رفع و رجوع کنید.

.
تنهایی را ترجیح می‌دهید: کتاب‌های سطحی را دوست ندارید و بیشتر کتاب‌هایی برایتان جذابیت دارد که شما را به فکر وادارد و بتوانید از آنها چیزی بیرون بکشید و ساعت‌ها مغزتان را مشغول کند. شما را می‌توان از آن دسته افرادی دانست که بسیار با اندیشه هستند و می‌توان روی نظر آنها حساب کرد. بیشتر دوست دارید برای خودتان کار کنید، چرا که تنها بودن را به هر چیزی ترجیح می‌دهید و بهترین لحظات برای شما زمان‌هایی است که در خانه تنها هستید و استراحت می‌کنید.

.
پایبند قانون‌ هستید: این افراد کاملا پایبند قانون هستند و کم پیش می‌آید که آنها را بی‌اعتنا به قانون و مقررات ببینید، البته همان طور که خودشان اینقدر به قوانین اهمیت می‌دهند انتظار دارند که دیگران هم مانند آنها باشند و در نتیجه از قانون گریزی دیگر مردم به شدت عصبی می‌شوند.

.
مایه قوت قلب هستند: در حوزه اجتماعی و در جمع دوستان حضورشان همیشه مایه قوت قلب است، هر چند که در برخی از اجتماعات دوستانه که بسیار صمیمی است، حضور این افراد به منزله آن است که بسیاری از موارد معاشرتی که ممکن است در جمعی اینچنینی نادیده گرفته شود، باید رعایت شود و این کار ممکن است برای برخی افراد، خوشایند نباشد.

.
مدیران سریع

جلوی عطسه خود را می‌گیرید اما گاهی هم عطسه‌های بلندی می‌کنید.

ریز وسریع عطسه می کنید

سریع تصمیم می‌گیرید: شما سرعت عمل بالایی دارید و می‌توانید به سرعت و بجا تصمیم بگیرید، البته انتظار دارید دیگران هم مثل شما باشند و اگر فردی از اطرافیانتان نتواند به‌راحتی تصمیم بگیرد، برایتان قابل درک نخواهد بود. ازطرف دیگر، سعی می‌کنید کارهایتان را جوری برنامه‌ریزی کنید که بیشترین کارایی و بازدهی را داشته‌ باشید، بدون اینکه خیلی پیچیده شود.از نظر شما کسی در زندگی موفق است که تنها تکیه‌اش به خودش باشد و هیچگاه اتمام کار را به فردی دیگر نسپارد.

.
مدیر خوبی هستید: شما می‌توانید یک مدیر و رئیس خوب هم باشید، زیرا تمام ویژگی‌های یک مدیر موفق در شما پیدا می‌شود از قاطعیت گرفته تا قدرت و توانایی فرمان دادن. شما اعتقاد دارید تا تمام شدن یک کار همه باید با همکاری هم به سرعت کار کنند، از نیمه‌کاره رها کردن متنفرید.نیروهای نیرومند برایتان قابل تحسین هستند و همه جا به دنبال چنین مواردی می‌گردید. از اینکه به کسی ظلم کنید متنفرید و سعی می‌کنید همیشه عدالت را رعایت کنید از طرفی اگر هم کسی عدالت را در مورد شما اجرا نکند، عصبی می‌شوید.

.
باید برنامه‌ریزی کنید: شما در حوزه اجتماعی، ممکن است محبوبیت دیگر گروه‌ها را نداشته باشید، اما در موقعیت های مختلف اجتماعی اگر بتوانید پایه ریزی و برنامه‌ریزی خوبی داشته باشید، قادر خواهید بود «خود» واقعی خویش را به نمایش بگذارید.

سيمين بازدید : 100 دوشنبه 19 فروردین 1392 نظرات (0)

بی پاسخ

درتاریکی بی آغاز و پایان
دری در روشنی انتظارم رویید
خودم رادر پس در تنها نهادم
و به درون نهادم
اتاقی بی روزن تهی نگاهم را پر کرد
سایه ای در من فرود آمد
و همه شباهتم را در ناشناسی خود گم کرد
پس من کجا بودم ؟
شاید زندگی ام در جای گمشده ای نوسان داشت
و من انعکاسی بودم
که بی خودانه همه خلوت ها را به هم می زد
و در پایان همه رویاها درسایه بهتی فرو می رفت
من در پس در
تنها مانده


بودم
همیشه خودم را در پس یک در تنها دیده ام
گویی وجودم در پای این در جا مانده بود
در گنگی آن ریشه داشت
آیا زندگی ام صدایی بی پاسخ نبود ؟
در اتاق بی روزن انعکاسی سرگردان بود
و من درتاریکی خوابم برده بود
در ته خوابم خودم را پیدا کردم
و این
هوشیاری خلوت خوابم را آلود
آیا این هوشیاری خطای تازه من بود ؟
در تاریکی بی آغاز و پایان
فکری در پس در تنها مانده بود
پس من کجا بودم ؟
حس کردم جایی به بیداری می رسم
همه وجودم رادر روشنی این بیداری تماشا کردم
آیامن سایهگمشده خطایی نبودم ؟
دراتاق
بی روزن
انعکاسی نوسان داشت
پس من کجا بودم ؟
درتاریکی بی آغاز و پایان
بهتی در پس در تنها مانده بود
.
.
.

باغی در صدا

در باغی رها شده بودم
نوری بیرنگ و سبک بر من می وزید
آیا من خود بدین باغ آمده بودم
و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود ؟
هوای باغ از من می گذشت
اخ و برگش در وجودم م یلغزید
آیا این باغ
سایه روحی نبود
که لحظه ای بر مرداب زندگی خم شده بود ؟
ناگهان صدایی باغ را در خود جا داد
صدایی که به هیچ شباهت داشت
گویی عطری خودش را در آیینه تماشا می کرد
همیشه از روزنه ای نا پیدا
این صدا در تاریکی
زندگی ام رها شده بود
سر چشمه صدا گم بود
من ناگاه آمده بودم
خستگی در من نبود
راهی پیموده نشد
آیا پیش از این زندگی ام فضایی دیگر داشت ؟
ناگهان رنگی دمید
پیکری روی علفها افتاده بود
انشانی که شباهت دوری با خود داشت
باغ درته چشمانش بود
و جا
پای صدا همراه تپشهایش
زندگی اش آهسته بود
وجودش بی خبری شفافم را آشفته بود
وزشی برخاست
دریچه ای بر خیرگی ام گشود
روشنی تندی به باغ آمد
باغ می پژمرد
و من به درون دریچه رها می شدم

سيمين بازدید : 103 دوشنبه 07 اسفند 1391 نظرات (3)

اگه کمی و فقط کمی بخواهیم از زندگی لذت ببریم و نگاهمان را کمی بهتر کنیم بسیاری از لذت ها نه وقت زیادی می‌خواهد و نه پول زیادی.

پس منتظر تغییرات زیاد در یه روزی که معلوم نیست کی باشد نباشیم.

در کوچکترین اتفاقات عظیم ترین تجارب بشر نهفته است . باور کنید …

۱- گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.

۲ – سعی کنیم بیشتر بخندیم.

۳- تلاش کنیم کمتر گله کنیم.

۴ – با تلفن کردن به یک دوست قدیمی، او را غافلگیر کنیم.

۵ – گاهی هدیه‌هایی که گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا کنیم.

ادامه مطلب را دنبال کنید . . .

سيمين بازدید : 90 دوشنبه 07 اسفند 1391 نظرات (0)

اینگونه نگاه کنید…
.
مرد را به عقلش نه به ثروتش
.
زن را به وفایش نه به جمالش
.
دوست را به محبتش نه به کلامش
.
عاشق را به صبرش نه به ادعایش
.
مال را به برکتش نه به مقدارش
.

خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
.
اتومبیل را به کاراییش نه به مدلش
.
غذا را به کیفیتش نه به کمیتش
.
درس را به استادش نه به سختیش
.
دانشمند را به علمش نه به مدرکش
.
مدیر را به عمل کردش نه به جایگاهش
.
نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش
.
شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش
.
دل را به پاکیش نه به صاحبش
.
جسم را به سلامتش نه به لاغریش
.
سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش
.
.
.
در انتشار آنچه خوبیست و ردی از عشق در آن هست
آخرین نفر نباشید!

سيمين بازدید : 109 دوشنبه 07 اسفند 1391 نظرات (0)

۱- اگر هنگام انجام کاری عطسه بیاید با گفتن اینکه خدا مصلحت ندانسته از انجام کار پرهیز میکنند و از نیمه راه رفته بر می‌گردند. اگر عطسه دو بار بیاید، حمـل برشتــاب می‌کنند و بر سرعت انجـــام کـار می‌‌افزایند.
.
۲- خارش کـف پا را حمل بر در پیش بودن سفــر و خاریدن کف دست را به رسیدن مـال و منال تعبیر می‌کنند.
.
۳- اگر هنگام درآوردن کفش از پا، یک لنگه آن به روی لنگه دیگر افتد و یا اگر بدون مناسبت و بدون مقدمه ای نام کسی بر زبان جاری شود می گویند:” دارند در جایی غیبت ترا می‌کنند”.
.
۴- چنانچه در هنگام صرف چای
، استکانها ـ معمولاً سه الی چهارـ پشت سر هم قرار بگیرند و یا یک عدد تفاله بزرگ و دراز داخل چای بصورت عمودی قرار بگیرد می‌گویند حتماً در ساعاتی دیگر مهمان خواهند داشت.
.
۵- اگر گوش کسی بخارد و فردی از آن خانواده در مسافرت باشد می گویند مثل اینکه میخواهد برگردد.
.

۶- از گرفتن ناخن در روز شنبه و موقع شب خودداری می‌کنند چرا که اعتقاد دارند این کار عمر را کوتاه می‌کند.
.
۷- معمولاً پشت سر مسافران با یک کاسه آب می‌پاشند تا ضمن انجام سفر خوب و خوش به سلامت برگردند.
.
۸- اگر بچه ای بترسد و یا مریض و بیمار شود پیراهن وی را در برابر چشمانش می‌‌سوزانند تا ترس و مرض از وی دور شود.
.
۹- معمولاً بچه و نوزاد را روی طاقچه قرار نمی‌دهند و اعتقاد دارند این کار خوش یمن نیست.
.
۱۰- اگر فردی بترسد ۴۱ تکه پنبه را درون ظرفی گذاشته و در آستانه در روی دلش بوسیله فرد غریبه‌ای آتش می‌زنند و یا به اندازه قد فرد پنبه را طول داده و باز آتش می‌زنند تا این پنبه در روی دلش تمام شود و خاکستر حاصل از سوختن پنبه را به بند پاهایش می‌مالند تا ترسش بریزد.
.
۱۱- برای اینکه بدانند یک نفر از چه چیزی ترسیده مقداری نمک را موقع خواب زیر بالش و متکای فرد قرار داده ـ روز چهارشنبه گذاشته و روز شنبه بر می‌دارند ـ و پس از سه روز در روز شنبه نمک را با آب ترکیب و سپس جوشانده آن را در زیر ناودان قبله بالای سر فرد روی یک سینی فلزی می ریزند و تصویر چیزی که فرد ترسیده روی سینی شکل می‌بندد.
.
۱۲- پس از پایان دادوستد، اگر وزنه ای روی ترازوی صاحب مغازه جا مانده باشد زود بر می‌دارند چرا که معتقدند تا زمانی که وزنه روی کفه ترازو باشد مشتری دیگری وارد مغازه نمی‌شود.
.
۱۳- مردم ابتدای هر سال را با گرفتن سفته از این و آن شروع می‌کنند چرا که معتقدند گرفتن سفته از فردی که دستان پرخیر و برکتی دارد خیر و برکت را تا پایان سال به یاری خدا قرین ایشان می‌سازد
.
.
۱۴- مردم معتقدند اگر کسی دستهای خود را آنقدر باز کند که بتواند با دو دست چهارچوبه دروازه درب اتاق را بگیرد از آن خانه مرده بیرون می‌آید و عده‌ای هم معتقدند که برکت از آن خانه رخت بر می‌بندد و برای خنثی کردن این اثر چند بار با دست ها کف می‌زنند.
.
۱۵- مردم روزهای دوشنبه، سه شنبه، پنج شنبه و جمعه را ساعات خوش یمن می‌دانند و مراسم جشن و عروسی و عقد خود را در این روزها برگزار می‌کنند.
.
۱۶- در روزهای چهارشنبه از رفتن به حمام و نیز از مسافرت کردن امتناع می‌کنند زیرا معتقدند در این روز اجنه‌ها به حمام می‌روند و سفر در این روز، بدون بلا و بی دردسر نیست.
.
۱۷- مردم جویدن آدامس و نگاه کردن به آینه را در شب نکوهش کرده و خوش یمن نمی‌دانند.
.
۱۸- زنــان پیر معتقدند که بهتـر است هیچ وقت رنگ حنای آنها از بین نرود و مدام به حنا بستن به دست ها اهمیت می‌دهند چرا که هنگام مرگ تمام اعمال نیک آنها باطل شده و در روز قیامت به صورت سگی ظاهر خواهند شد.
.
۱۹- مردم روزهای دوشنبه، سه شنبه، پنج شنبه و جمعه را ساعات خوش یمن می‌دانند و مراسم جشن و عروسی و عقد خود را در این روزها برگزار می‌کنند.

سيمين بازدید : 138 دوشنبه 07 اسفند 1391 نظرات (0)

حضور در مراسم تشییع جنازه خود:

آنجل پانتوجا، جوان ۲۴ ساله آمریکایی، وصیت کرده بود که پس از مرگش در مراسم تشییع جنازه خود حضور داشته باشد. مادر آنجل از مسئولین غسال خانه خواسته بود تا آخرین آرزوی پسرش را بر آورده کنند. به این ترتیب آنها برای اجرای وصیت عجیب این جوان، او را به حالت مومیایی در آوردند تا بتواند ایستاده در طول مراسم تشییع جنازه در کنار تابوت خود قرار بگیرد و مهمانان با او وداع کنند. پس از مراسم تشییع جنازه وی را در تابوت قرار دادند و دفن کردند.

 ادامه مطلب رو از دست ندید . . !

ارثیه ۱۲ میلیون دلاری برای سگ:

هلمسلی، یکی از میلیادر ها ی معروف آمریکایی قبل از مرگش در سن ۸۷ سالگی برای سگ خود، ترابل، ۱۲ میلیون دلار ارث باقی گذاشت تا این سگ بتواند تا آخر عمر به زنگی اشرافی خود ادامه بدهد. اما جالب این جاست که این زن میلیادر در مورد نوه های خود این قدر دست و دل باز نبوده است. وی دو تن از آنها را از ارث محروم کرده و برای دو نو ه ی دیگرش تنها ۵ میلیون دلار ارث گذاشته است، آن هم به شرط اینکه حداقل یک بار در سال به قبر پدر خود ( تنها فرزند هلمسلی) سر بزنند. او همچنین وصیت کرده که پس از مرگ ترابل، جسد او را در کنار قبر خودش دفن شود.

.

۳۳۰ هزار پوند برای همسر به شرط اینک هر روز یک نخ سیگار مصرف کند:

همسر برات هرگز اجازه نمی‌داد که شوهرش سیگار مصرف کند، او هم به تلافی این کار همسرش، وصیت کرد که ۳۳۰ هزار پوند به همسرش برسد به شرط اینکه او هر روز یک نخ سیگار مصرف کند.

.

وقف همه ی دارایی برای ساخت یک کتابخانه ضد زن!

ایوا زینک به قدری از زنان متنفر بود که قبل از مرگش در سال ۱۹۳۰، وصیت کرد که تمام دارایی اش وقف ساخت کتابخانه ای شود که در آن کتاب های هیچ یک از نویسندگان، ناشران و مترجمان زن وجود نداشته باشد، تمام کارکنان مرد باشند و بر سر در آن عبارت ” ورود زن ها ممنوع ” نوشته شود. اما یکی از دختران زینک مانع از اجرای این وصیت پدرش شد.

.

همه ثروت برای همسر به شرط اینکه مجددا ازدواج کند:

در سال ۱۸۴۱ هنریچ هین یک شاعر آلمانی با اوژنی میرات ازدواج کرد و در وصیت نامه خود تمام ثروت و دارا یی اش را از آن همسرش کرد به این شرط که پس از مرگ هین، او دوباره ازدواج کند.
وقتی از او پرسیدند که چرا چنین شرطی گذاشتی جواب داد: “در این صورت حداقل یک مرد از مرگ من افسوس خواهد خورد “. هین در سال ۱۸۵۶ فوت کرد.

.

سوزاندن جنازه و فرستادن خاکستر آن به فضا:

رادنبری، خالق مجموعه تلویزیونی” استار ترک “، به قدری داستان ها علمی تخیلی و فضا نوردی را دوست داشت که وصیت کرد پس از مرگش جسد او سوزانده شود و خاکستر آن به فضا فرستاده و در آنجا پراکنده شود. در سال ۱۹۹۷ آرزوی او بر آورده شد و خاکستر او با یک ماهواره اسپانیایی به فضا فرستاده و در آنجا پخش شد.

.

هر روز یک شاخه گل برای همسر:

جک بنی و ساید مارکس عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند، اما پس از ۴۸ سال زندگی مشترک، جک در سال ۱۹۷۴ فوت کرد. جک پیش ار مرگش با یکی از گل فروشی ها محل سکونت خود به توافق رسیده بود تا او پس از مرگ جک، هر روز یک شاخه گل رز قرمز برای همسرش ببرد.

.

اهدا دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب به یک سگ:

دوروتی ادوارد قبل از مرگش وصیت کرد که دستگاه تنطیم کننده ضربان قلب او را به یک سگ اهدا کنند. پس از مرگ دوروتی، خانواده ی او به وصیتش عمل کردند. این دستگاه از داخل بدن او برداشته شد و تحت اختیار دانشکده دام پزشکی جورجیا قرار گرفت تا آن را به یک سگ اهدا کنند.. آنها نیز این دستگاه را درون بدن سگی به نام سانشاین که از ناراحتی قلبی رنج می‌برد، کار گذاشتند.

سيمين بازدید : 101 دوشنبه 07 اسفند 1391 نظرات (0)
گروهى از فارغ التحصیلان قدیمى یک دانشگاه که همگى در حرفه خود آدم هاى
موفقى شده بودند، با همدیگر به ملاقات یکى از استادان قدیمى خود رفتند. پس از
خوش و بش اولیه، هر کدام از آنها در مورد کار خود توضیح می داد و همگى از
استرس زیاد در کار و زندگى شکایت می کردند. استاد به آشپزخانه رفت و با یک
کترى بزرگ چاى و انواع و اقسام فنجان هاى جورواجور، از پلاستیکى و بلور و
کریستال گرفته تا سفالى و چینى و کاغذى (یکبار مصرف) بازگشت و مهمانانش را به
چاى دعوت کرد و از آنها خواست که خودشان زحمت چاى ریختن براى خودشان را بکشند.
پس از آن که تمام دانشجویان قدیمى استاد براى خودشان چاى ریختند و صحبت ها از
سر گرفته شد، استاد گفت: «اگر توجه کرده باشید، تمام فنجان هاى قشنگ و گران
قیمت برداشته شده و فنجان هاى دم دستى و ارزان قیمت، داخل سینى برجاى مانده
اند. شما هر کدام بهترین چیزها را براى خودتان می خواهید و این از نظر شما
امرى کاملاً طبیعى است، امّا منشاء مشکلات و استرس هاى شما هم همین است. مطمئن
باشید که فنجان به خودى خود تاثیرى بر کیفیت چاى ندارد. بلکه برعکس، در بعضى
موارد یک فنجان گران قیمت و لوکس ممکن است کیفیت چایى که در آن است را از دید
ما پنهان کند.
چیزى که همه شما واقعاً مى خواستید یک چاى خوش عطر و خوش طعم بود، نه فنجان
امّا شما ناخودآگاه به سراغ بهترین فنجان ها رفتید و سپس به فنجان هاى یکدیگر
نگاه مى کردید. زندگى هم مثل همین چاى است. کار، خانه، ماشین، پول، موقعیت
اجتماعى و …. در حکم فنجان ها هستند. مورد مصرف آنها، نگهدارى و دربرگرفتن
زندگى است. نوع فنجانی که ما داشته باشیم، نه کیفیت چاى را مشخص می کند و نه
آن را تغییر می دهد. امّا ما گاهى با صرفاً تمرکز بر روى فنجان، از چایى که
خداوند براى ما در طبیعت فراهم کرده است لذت نمی بریم.
خداوند چاى را به ما ارزانى داشته نه فنجان را. از چایتان لذت ببرید. خوشحال
بودن البته به معنى این که همه چیز عالى و کامل است نیست. بلکه بدین معنى است
که شما تصمیم گرفته اید آن سوى عیب و نقص ها را هم ببینید. در آرامش زندگى
کنید، آرامش هم درون شما زندگى خواهد کرد...*

سيمين بازدید : 94 سه شنبه 01 اسفند 1391 نظرات (1)

پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود؛اما خود نیز علت را نمی دانست،

روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد، صدای ترانه ای را شنید. به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد. پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: ‘چرا اینقدر شاد هستی؟’

آشپز جواب داد: ‘قربان، من فقط یک آشپز هستم، اما تلاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم. ما خانه ای حصیری تهیه کرده ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم. بدین سبب من راضی و خوشحال هستم’

پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با نخست وزیر در این مورد صحبت کرد. نخست وزیر به پادشاه گفت : ‘قربان، این آشپز هنوز عضو گروه ۹۹ نیست!!! اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است.

’ پادشاه با تعجب پرسید: ‘گروه ۹۹ چیست؟؟؟’ نخست وزیر جواب داد: ‘اگر می خواهید بدانید که گروه ۹۹ چیست، باید این  کار را انجام دهید: یک کیسه با ۹۹ سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید. به زودی خواهید فهمید که گروه ۹۹ چیست،

پادشاه بر اساس حرف های نخست وزیر فرمان داد یک کیسه با ۹۹ سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند.. آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد. با دیدن سکه های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت.

آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. ۹۹ سکه؟؟؟ آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است. بارها طلاها را شمرد؛ ولی واقعاً ۹۹ سکه بود!!! او تعجب کرد که چرا تنها ۹۹ سکه است و ۱۰۰ سکه نیست!!!

فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه ی صدم کرد. اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد؛ اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد!!! آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند.

تا دیروقت کار کرد. به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا وی را بیدار نکرده اند!!! آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند , او فقط تا حد توان کار می کرد!!! پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید.

نخست وزیر جواب داد: قربان، حالا این آشپز رسماً به عضویت گروه ۹۹ درآمد.

اعضای گروه ۹۹ چنین افرادی هستند: آنان زیاد دارند اما راضی نیستند

تعداد صفحات : 14

درباره ما
سلام سیمین هستم خوشحالم بهم سر زدی نظر یادت نره لطفا
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 145
  • کل نظرات : 199
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 13
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 148
  • بازدید ماه : 350
  • بازدید سال : 1,969
  • بازدید کلی : 41,194